کویر بارانی
جمعه, ۳ آبان ۱۳۹۲، ۱۲:۰۵ ق.ظ
من کویری
خشکم اما ساحلی بارانیم
ظاهری آرام دارد باطن
توفانیم
مثل شمشیر از هراسم
دست و پا گم می کنند
خود ولی در دستهای
دیگران زندانیم
بس که دنبال تو گشتم
شهره ی عالم شدم
سربلندم کرده
خوشبختانه سرگردانیم
می زند لبخند بر
چشمان اشک آلود شمع
هر که باشد باخبر از
گریه ی پنهانیم
هیچ دانایی فریب
چشمهایت را نخورد
عاقبت کاری به دستم
می دهد نادانیم
سجاد سامانی
پ ن: عاشق نیستم فقط غمگینم . . .
۹۲/۰۸/۰۳